loading...
شعردیالوگ
روح الله احمدی بازدید : 248 جمعه 15 فروردین 1393 نظرات (0)

 اما چه شدند وکجایند؟ آری بی شک اینان چیزی را در یافته اند که آنان اگر تا به امروز هم زنده بودند نمی یافتند ،چون ادای شاعر بودن را در می آوردند وفقط شاعر نما بودند و یا اینکه قدرت خلاقه ای را که از ویژگی های بارز موفقیت است را نداشته اند. آری بی شک باید به راز و رمزی شبیه همان فوت کوزه گری پی برد و گرنه نریسیده ایم که بخواهد پنبه شود. ببینید شاعران راستین اعصار گذشته چگونه جان به تن کلمات ریخته اند وچگونه روح به کالبدشان دمیده اند که هنوز پس از گذشت قرن ها نفس می کشند، تلنگر می زنند و می آموزند.

"مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

یادم از کشته ی خویش آمدوهنگام درو" 

(حافظ( 

"پیرم وعادت طفلان نرود از یادم

چون به تابوت رسم بازی گهواره کنم"

(بیدل)

و....مثال فراوان است و پیشینه ی ادبیات فارسی هم بر کسی پوشیده نیست.

 اما هدف از بیان مطالب فوق این است که برسیم به اینجا که بگوییم شعری را که به نام شعر دیالوگ خطاب می کنیم یک شعر بی ریشه نیست وبر خلاف برخی از جریانات شعری یک شعر کاملا ایرانی ست که ریشه در ادبیات کهن فارسی تا به امروز دارد و کار ما همانطور که اشاره شد کشف ظرفیت در شعر فارسی  است به قصد و هدف پر کردن خلاء های موجود در هنر، و ما به دلیل اینکه در حوزه ی شعر سپید فعال هستیم راه را از همین حوزه آغاز کردیم وبا حفظ ویژگیهای بنیادین شعر سپید وبا اندک اختلاف نظری در برخی از این ویژگیها به آنچه ما شعر دیالوگ می نامیم رسیده ایم و در این راه سختی ها ومشکلات چند ساله ای را پشت سر گذاشته ایم.

 ما در اکثریت شعر شاعران پیش از خود با شعر ها و سطرهایی دیالوگ گونه روبرو شدیم و با مطالعه ، جستجو وکنکاش در این ویژگی دریافتیم که دیالوگ درشعرشاعران قبل از ما از مولوی گرفته تا حسین پناهی ، فراوان یافت می شود  وحتی با اشعاری هم روبرو شدیم که حتی از ویژگی دیالوگ درشعر هم پا را فراتر گذاشته اند و به شکلی به آنچه مقصود ما از شعر دیالوگ است نزدیک ترند یعنی ویژگیهای موجود را شعردیالوگ نامیدیم اما متوجه این مهم شدیم که اینگونه اشعار بصورت تک تک وجسته و گریخته وجود دارند و در کار هیچ شاعری چندین شعر دارای ویژگیهای هماهنگ با آنچه ما به دنبالش بودیم را نیافتیم و رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به شاهنامه وقابلیت های فراوان وبالقوه اش ، با چند سوال که در ارتباط با شاهنامه ذهن مان را درگیر کرده بود اینکه چرا درگذشته شاهنامه را نقالان پرده خوانی می کردند وچرا این پرده خوانی ها بر دل وجان مردم می نشست و چرا تا این حد با زندگی و پوست وخون مردم مان اجین می شد و شده است؟, چرا شاهنامه را به صورت هایی ویژه وبا ریتم وآوازهایی خاص می خواندند؟ آیا تنها به این دلیل که تاریخ ما را در بردارد ؟ویا به صرف زبان حماسی و وزن خاص وقالب آن؟. 

باتوجه به ظرفیت هایی که گفتیم در شعر دیگر شاعران با آنها رو برو شدیم و در جستجوی سوالاتی که اشاره کردم شاهنامه را بررسی کردیم و مطالعاتی را در همین خصوص به انجام رساندیم ودریافت هایی را داشته ایم که در راستای بحث خودمان برخی را بازگو می کنیم.

مثلن نمایش نامه خوانی در شعر فردوسی و خوانش هایی از این دست در راه درک صحنه و کارکتر ،درک و خلق موقعیت های ذهنی برای نیل به سکوی پرتاب و جهیدن کلام که در یک نظام کلی تهت عنوان هر پرچمی خواه فرم درونی شعر خواه ساختار باشد . ما از هیچ تک عاملی به تنهایی یاد نمی کنیم و شعر دیالوگ را محصول ادغام مجموعه ی عوامل می دانیم ترکیب استادانه ی این مجموعه عوامل را در شاهنامه به وضوح دیده ایم فردوسی به همان میزان که می سازد و زبان را تراش می دهد و جهان درونی شعر را رغم می زند به همان میزان نیز حرف زده است.ما به نمایه ای در روشنای نقالی به دکلمه رسیده ایم در بیانی دیگر شیوه ی شعر خوانی اخوان خاص اخوان است یا کماکان همه صدای فروغ را در فرم شعر خوانی ایشان خاص ایشان می دانیم چرا شاعران بزرگ خاص خود دکلمه می کنند پا را در تجربه های سینمایی و هنرهایی نمایشی در اجرای شعر تحت عنوان زنده یاد خسرو شکیبایی ، پنایی را تجربه ای در خورتأمل می دانیم پس معتقدیم شعر خوب را در اجرای بد سر می برند وبر عکس نیز صادق است مثلن بسیاری از ترانه های مانده گار نه به دلیل کیفیت ترانه بلکه به سبب اجرای موفق جاودانه شدند ،  ما با کار علمی موافق هستیم آیا می توان صرف نظر از سلیقه حرف زد ونوشت پاسخ از جانب ما منفی است اما با اعمال استدلال و ارائه ی خوانش ها و قرائت های شخصی که از نظر طبقه بندی اطلاعات قابل انتقال هستند موافق هستیم و با استدلال سلیقه  و خوانش های فلسفی  منظورمان را ارئه میکنیم ما بر اساس پدیدار شناسی به تبع اصول و مبانی شعر به توصیف خلاء مورد منظور خود خواهیم پرداخت و با ارائه راهکار برای اعمال برون رفت پیش نهاداتی خواهیم داد روشن است ما بعد از یک دهه حضور در جریان شعر دیالوگ اشعاری از خود در چهارچوب این ایده در فرصت های دیگر  ارائه خواهیم داد.

و اما ...

فیلسوفان هرکدام دیگری را می کوبند بی آنکه بتوانند صحت نظرشان را اثبات کنند(دکارت)

ما برآنیم در این پست  دلایلی چند برای صحت نظر خود(شعر دیالوگ) را ارائه دهیم صحت یا عدم صحت آن وابسته به درک و دریافت شخصی شما مخاطب عزیز است که ما به آن احترام می گذاریم .

ابتدایی ترین برخورد ما با شعر از دو حالت خارج نیست

 یا" ی "اول : شعر را از شعر می  آموزیم یعنی با خواندمان شعر دیگران و درک توصیفی آن شاعر می شویم در خوشبینانه ترین شکل آن تمرین دادن ذهن در هر فراورده ی فکری که نام شعر را یدک می کشد.

 یا "ی" دوم : درک شعر از راه خوانش اصول و مبانی آن چه محمد حقوقی باشد در شیوه ی قلمی خاص ایشان که به گمان ما مبتنی بر صنایع ادبی و اصول اولیه وکلاسیک شعر اعم از ایجاز خوانی شعر، حشو خوانی شعر و دیگر مختصات شعر در یک نظام پذیرفته اعم از ابهام، ایهام و دیگر اجزاء ی تعریف شده وتعریف پذیر شعر مثلن اوزان عروضی کاملن قابلیت تدریس دارند و باید میان مفاهیم تدریس پذیر با مفاهیم تدریس ناپذیر تفاوت قائل شد ، به گمان ما هرآنچه که  تعریف پذیر است منطق پذیر است و هرآنچه که تعریف ناپذیر است باید با پرداخت های فلسفی با آن مواجعه شد از راه استدلال و جزئی نگری در کار شاعران یعنی مقوله ی زبان مقوله ای فلسفی است و در کار هر شاعر خاص آن شاعر است یعنی هرنهضت شعری که بر پایه ی زبان  شکل ببندد  نه تعامل آن نهضت شعری با دیگر شاعران بلکه تزریق یک جریان زبانی خاص به پیکره ی فرهنگ شعری یک ملت در دوره ی خاص از تاریخ است . شاملو زدگی ، فروغ زدگی ، یعنی نه درک آگاهانه ی این شاعران بلکه مقهور شدن در برابر استیلای زبان و پذیرش حاکمیت زبان دیگری و استعمار شدن خواه شهریار باشد در مواجعه با حافظ خواه ببخشید می خواهند از شمس لنگرودی تعریف کنند می گویند شعر شمس ادامه ی منطقی شعر شاملو ست تا جریان غزل پست مدرن که جز استیلای زبان دکتر مهدی موسوی  بر شاعران به ظاهر پست مدرن چیزی بر جای نمانده است  این جای تبریک به مهدی موسوی دارد و تاسف برای مقلدین ،هیچ دو شاعربزرگی را پیدا نخواهید کرد که به یک زبان شعربگویند چون در این صورت یکی از آنان کاشف است ودیگری مقلد

 درک ما از حقیقت ، مواجه شدن با یک منشور است هیچ کس نمی تواند بگوید من یک نگاه دوار وسیصد وشصت درجه و دایره ای دارم لذا ما به سهم خود خوانش خود را از شعر تهت عنوان شعر دیالوگ ارائه می دهیم شما از ما انتظار نداشته باشید قواعد شناخته وکلی شعر را تدریس کنیم اعم از ایجاز، ایهام، حشو، فرم ساختار...فرض ما بر این پایه است مخاطب فنی شعراصول اولیه ی شعر را می داند ، عدم درک به لحاظ فقدان نبوغ ذاتی است .

 آیا می توان ارزش های سمبولیک را از شعر کنار گذاشت ،آیا سمبل سازی در نتیجه ی رجوع به ماهیت شخصی شاعر  در ذات زبان نیست؟ شعر دیالوگ پرداخت فلسفی نسبت به شعر دارد یعنی هستی شناختی شعر به مفهومی که کار ما از اصول اولیه گذشته است وبی نیاز از ارائه ی تعریف و باز تعریف نسبت به مفاهیم آکادمیک به خانش های هستی شناختی در شعر چنگ می اندازد تعاریفی نظیر مرکزیت درشعر یا چند مرکزیتی در شعر نسبت به هر شعری خاص همان شعر است شما در مواجعه با ده شعر در واقع با ده ساختار مواجهه اید ،اگر شما دو شعر پیدا کردید با یک ساختار یکی خلاق است دیگری تکرار ما می دانیم فرایند خلق فرم در هنر وابسته به اجزاء گونه گون است شما انتظار نداشته باشید صاحبان شاهکار در سینما باهم هم عقیده باشند مثلن یکی "سکوت بره ها" را می سازد دیگری "هنرمند گرسنه " را هر دو زیر چتر سینما دو شاهکار خلق کرده اند فارغ از مقایسه ی این دو فیلم در زبان و جهانبینی فرم و... هر دو دو اثر مهم هستند. لذا ما در زمین مسابقه و مقایسه نیستیم ما فقط در پی تکرار و تمرین ذهن هستیم بقول ناصر تقوایی هنر میدان اسب دوانی نیست .

 شعر دیالوگ برخوردی فلسفی با مرکزیت در شعر  به منظور خلق ساختار جهت استفاده از این امر در راه شکل گیری مفاهیم زیر بنایی شعر است خواه این ذهنیت به یک فیلم نامه ی مکروسکوپی ختم به خیر شود خواه خلق مکان، زمان وموقعیت در مفاهیمم زیر بنایی شعر. 

*"چه کنم

 کوچکم کمم قد خودم

 با درختی در آسانسور و

 دریایی در اتاق"   

 توضیح : این شعر در دریافت های اول با زبانی ساده و نثرگونگی خلق نقطه ی صقل یا مرکزیت نموده نقطه ی ثقل اول (چه کنم)نقطه ی ثقل دوم (کوچکم کمم قد خودم)ما نیازی در توضیح ربط این نقاط ثقل باهم نمی بینیم این دوزندگی منتهی به سازندگی است و ساختن در درایت روایتی معطوف به درک آگاه هانه نسبت به روابط این نقطه ها به هم است تا هندسه اعم از شکل در شعرقابلیت پیدا کند.

 سوال تکراری ما آیا می توان ارزش های سمبولیک را از شعر کنار گذاشت ، آیا سمبل سازی در نتیجه ی رجوع به ماهیت شخصی شاعر در ذات زبان ایشان نیست (بادرختی در آسانسور و/ دریایی در اتاق)نشانه هایی،کلید واژه هایی اعم از درخت ، آسانسور،اتاق اگر کد برداری شوند ما به حوزه ی محتوا خوانی وارد شده ایم که این کار ما نیست کارما درک نقطه های ثقل در شعر جهت ترسیم شکل هندسی درونی شده ی شعر است که آن را زیر بنای شعر می دانیم که این برخورد زیربنایی سبب می شود پس از درک هندسه ی درونی شعر اعم از شکل به ابعاد جهت درک مکان و مبتنی بر مکان خلق موقعیت های ذهنی در لحظه ی شعر در لحظه ی خلق شده به تشخیص سکوی پرتاب برسیم یعنی همه چیز آمده است تا این دیالوگ پایانی را به پرتاب های ذهنی برساند خوانش به تنهایی یک سطر دیالوگ در شعر است می خواهد با(درختی در آسانسور و/دریایی در اتاق )باشد

 اما هرگونه قائل شدن به یک ساختار که شکلی عمودی در راه ربط ارگانیزم در شعر به پاس حضور چرخه ی حیات کلمات در ربط و ضابطه نقطه های ثقل با هم جهت دست یافتن به نظمی که برآیند آن سکوی پرتابی ست در راستای گفتن دیالوگ در مجموع شعر دیالوگ است.

فرض کنید از مشخصه های شعر حجم پرتاب واژگانی است یا سه بعدی بودن تصویر(ارتفاع،طول،عرض(رجوع شود به تاریخ تحلیلی شمس لنگرودی صفحه ی چهل مانیفست شعر حجم)ما هیچگونه ورودی به تصویر وجنس خاص آن نمی کنیم در اوج اینکه  پیشنهاد می دهیم تحمیل نمی کنیم چرا که صاحبان تز همواره از مانیفست خود خارج شده اند چرا که در شعرنمی توان نسخه پیچید چه برای خود چه برای دیگران . ما معتقدیم شعر نزد هر شاعر بزرگی محصول ادغام است (این اگر نسخه نباشد)

"شب تاریک وبیم موج و گردابی چنین حائل " این مصرع حافظ بالاترین محصول پرتاب واژگانی را دارد که پرتاب واژگانی برایند تخیل است فراتر از یک تصویر سه بعدی که به نگاهی دوار ، گردونه ای  رسیده است سه تلنگر به ذهن می زند که در هر آن این تلنگرها بعدی که چه عرض کنم جهانی خفته است که در تأمل این ابعاد تصویری ژرف پدید می آید که درک مفاهیم زیر بنایی در این مصرع از پیچیدگی در زبان چیزی کم نمی کند .

"کجا دانند حال ما سبک بالان ساحل ها " بر خلاف مصرع اول در مصرع دوم به زبانی کاملن ساده برخورد می کنیم ما در مصرع اول به درجه ای تابناک از خلق فضا ،موقعیت ، زمان ،مکان رسیده ایم مصرع اول سکوی پرتاب جهت فرستادن کلام است اگر حافظ فقط از یک زبان پیچیده استفاده می کرد حافظ نمی شد و اگر با زبانی ساده حرف میزد سرنوشتی دیگر داشت .

ما در حوزه ی زبان با پارتیناژ مخالف نیستیم  جواب زبان ورزی ،اسکی در زبان وهرگونه پارتیناژهای زبانی را مدعی یان این امر بخصوص در شعر دهه ی هشتاد بیایند وبدهد کما اینکه  هیچ گونه نوستالوژی نسبت به آنان به وجود نیامده ببخشید اگر شما کسی را دیده اید که جز تک وتوک شعر از یک شاعر پرکار مثل علی عبدالرضایی در مخیله ی خود دارد ما را هم خبر کند اما از همین شاعر از نگاه ما مردود جهت شعردیالوگ می توانیم مبتنی بر توضیح هاتی که دادیم  شعر شکار کنیم(چرا فرار/چرا چتر/فقط آدم فلزی ها درباران زنگ می زنند) مقصود این است ما قدرت تمیز دادن را پیدا کنیم تا همین سطر امضاء ما باشد وهمین قدرت تمیز دادن نشانه ی ما باشد مبتنی بر درک زیر بنایی از شعر اعم از خوانش شکلی ،ساختاری در راه رسیدن به قامت خلق فضا و متافیزیک نه متافیزیک در مفهوم عرفانی آن بلکه فرایندی که نوشته را(شعردیالوگ) از کاغذ و جوهر بر می کند همه چیز به خلق رابطه ی جدید کلمات نسبت به هم می رسد مثلن کلمه ی کوزه در شعر خیام صرف نظر از کوزه می شود در فرم کشفی تازه را به اعماق و ابدیتی شگرف می پیماید ، تنها خلق رابطه های جدید است که در فرم تولید اتفاق می کند تکرار فرم های از قبل وجود داشته تقلید است ،اسارت است مثل استفاده از کوزه در رباعی با زبانی نزدیک به زبان خیام(کلاسیک زدگی) چه در بر خواهد داشت پاسخ مشخص است اما نمونه ی خیام خوانی در شعر مدرن به ویژه قالب سپید را مشخص مثال می زنیم

"لازمه ی هر مرگی که خنجر نیست

ببین چگونه دور از دستانت

نامم بر سنگ می پوسد  

باور کن که شفای نیستی  

به دم مسیحایی نیست 

ببین چگونه

 به لبخنده ی تو

 سر از خاک تیره به در می آورم"

 چرخه ی ماده در طبیعت که بیانی ماتریالیستی  در شعر خیام به استادی تمام گفته شده و مبتنی بر این چرخه من نوعی می توانم ترسیم عینی ام را در دسته ی کوزه ای در بازتاب های ذهنی ام مشاهده کنم می توانم به لبخنده ی کسی نیز چنان گلی "سر از خاک تیره به در بیاورم 

"با ماه رخی اگر نشستی خوش باش" و دیگر عاشقانگی هایی از این دست زبان را در سانتیماتالیزم حل می کند در راه کشش خلق موقعیت ، زمان و مکان جهت پرتاب های ذهنی نه دامن زدن به سانتیمانتالیزم تو خالی و تک صدایی در متن به دلیل فقدان حضور شکل در شعر رجوع به زبان کوچه وبازار نه صدور بالا تریت زبان روشن فکری به گفته مان روز مره ی آنان نظیر شعر "پریای" شاملو که دیگر عوام آن را از خود می دانند یا اخوان ثالث و سرایت ایشان با حفظ با لاترین معیار از لحاظ هنری(هنر برای هنر)به گفتمان سیاسی ،فرهنگی ،اجتماعی رسوخ ونفوذ کرد .

ما معتقدیم سلامت در زبان سلامت در جهان بینی را رغم می زند وهر گونه مهدودیت یک ایسم را رغم می زند ، ما معتقدیم هیچ مکتبی جهان شمول نیست لذا شعرا باید تمرین کرد و اگر قادر باشیم و قدرت هضم داشته باشیم باید فلسفه خواند ،ما معتقدیم نباید هیچ بایدی را باید کرد هرچقدر به سلمت زبانی بهاء میدهیم همانقدر نیز به زیبایی شناختی در زبان ایمان داریم حالا می خواهد از قول ما سقوط آزاد در زبان باشد سیر در بی مفهومی یا پارتی ناژ با زبان چه میدانیم اسکی در زبان باشد تا سهل ممتنع مهم نیست مهم خلق ارگانیک تصاویر با هم در راه کسب شکل و امضاء یی شخصی در راه خلق ساختار برای بازتاب آن در یک مجموعه  تهت عنوان هر اسمی تا برآیند آن ارائه ی حرفی باشد ،شعر دیالوگ است. 

ما معتقدیم هر شاعری که دست به قاچاق شعر دیگری به نفع خود می زند در نهایت جایی دست گیرخواهد شد و خلاقیت تنها شیوه ی موجود ماست اعتماد به خود یعنی به رسمیت شناختن لهجه ی خود ، ما شعردیالوگ از ظرفیت های کشف شده از دل ادبیات کهن فارسی تا به امروز است مثلا شعری با مطلع فوق" روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست" که در این شعر مصرع پایانی دیالوگ در شعر است "زکه نالیم که از ماست که بر ماست" اما شعر در مجموع به دلایل متعدد که از ویژگیهای تبعین شده ی شعر دیالوگ هستند شعر دیالوگ خطاب می کنیم از جمله استفاده ی ساختاری ازقصه های میکروسکوپی خلق قهرمان چه به خصلت خوانی پرنده اعم از عقاب "یا نشانه شناسی و ارزش های سمبولیک از اشیاء و...در راستای رسیدن به نظم و استفاده از این نظم به عنوان مبدأیی جهت حرکت در راستای رسیدن به روبنای شعر که امری شخصی است تاکیدو اصرار می کنیم شاعر می تواند در زبان به بی نظمی ترین شکل ممکن وهر جور که قلمش می خواهد پارتیناژ بدهد ،رقص سماء بکند یا کیفیت زبان را با اعتماد به خود به منزله ی منزلگاه زبان خود عوض کند .

ما اگر یک حرف حساب داشته باشیم این است هنر هنر است هنرمند حواس هفت گانه دارد به هفت هنر، در نهایت شما درهمه ی هنرها به این باور می رسید که کار هنر ساختن است نه حرف زدن

از آنجایی که هر  شاعر محصول شرایط دوران خود است این شرایط شناسی در شعر گفتار و درتقابل با فضای سنگین شعر شاملو که گروهی آرکائیزم در زبان ، برخی دیگر ایده ئولوژی حاکم بر آن را مخاطره می دانستند در زمان خود موفق می خواندند چرا که  رجوع به زبان محاوره ی مردم را نیاز می دیدند ، مردم کدام مردم ، مردم دهه ی هفتاد مردم پس از جنگ دهه ی شصت مردمی که سخت خسته بودند وتشنه ی عشق ، مردمی که در انقلاب  پنجاه و هفت انتخاب خود را کردند تا فضای سنگین ایده ئولژی حاکم بر دهه ی چهل و پنجاه فروکش کند این امر در مواجهه با نصرت رحمانی،سعید سلطانپور و هرگونه خروج ایده ئولژی از زبان نیز صادق است.

پس شعر گفتار محصول نبوغ در درک شرایط سیاسی و اجتمایی خود بود ، در دهه ی هفتاد ما با شرایطی خاص مواجعه شدیم که نه مانند دهه ی چهل و پنجاه جامعه زیر هجوم و آماج ایدئولوژی از شرق و غرب بود نه مانند دهه ی شصت نیاز ما به سبب جنگ به حماسه وشعر حماسی بود دهه ی هفتاد دهه ی پس از جنگ بود با نیاز فطری جامعه به نشاط و سازندگی مواجهه بودیم ما باید با درک خوانش های جامعه شناختی دلایل ظهور نیماو دیگر پیروان ایشان را در دهه های آتی بدانیم تا راه به سیر تکوینی شعر ببریم همچنان که شعر مشروطه زمینه ساز ظهور نیماست ، سید علی صالحی نیز مانند هر شاعر بزرگ دیگری برآمده از درک شرایطی خاص است  و فقدان نبوغ ذاتی نسبت به مسائل سیاسی و اجتمایی در کار هیچ شاعر بزرگی دیده نمی شود و شعر این عزیزان را دانشنامه ای از زمان خود رقم می زند به اضافه ی حکمت ، عرفان و...

 در دهه ی هفتاد باید کسی پیدا می شد که بگوید "هی دختر عمو /خودم دیدم /خودم با چشم های خودم دیدم /کور شوم اگر دروغ بگویم /پروانه ای درگلوی تو می رقصید " (رجوع شود به "شعر زمان ما" فیض شریفی جلد نه )همین عاشقانه بسیار زیبا تک صدایی محض است  بحث شعر گفتار رجوع به زبان محاوره است ، ما قبلا هم گفتیم هیچ گونه بحثی در حوزه ی زبان نداریم و زبان یک امر صرفن شخصی محصوب می شود سید علی صالحی هم نتوانسته  صرفن در زبان محاوره شعر بگوید . گونه گونگی زبان از تخیل های سنگین وپیچیده که هندسه ی کلمات در زبان را پدیدار می شود  و علم آمار در ریاضی برایند حضور کلمه یا عدم حضور کلمه را رقم می زند تا ساده گویی محض در مجموعه آثار ایشان قابل رویت است و این گونه گونگی زبان اخص به همه ی شاعران بزرگ است .

پندار شعر،کردار شعر وگفتار شعر معطوف به نظر ماست نه صفر به محاوره از گفتم وگفت ها در کلاسیک تا حرف زدن محض ما دیده ایم هنرمندانی که با رعایت همه ی اضلاع هنر راه به گفتمان توده ها برده اند نه به صفر گیشه عوام زدگی و مقهور شدن در برابر خواست و اراده ی بازار .

در کتاب" شعر در هرشرایطی" مجموعه مصاحبه های سید علی صالحی تأکید بی رویه ی ایشان بر زبان گفتار که همان زبان محاوره وگفتگوی روزمره ی مردم است مارا برآن می دارد که فکر کنیم دیگر گونه های زبانی در شعر ایشان نیست در حالی که همانطور که اشاره کردیم  هست صالحی نیز مانند دیگر صاحبان تز از مانیفست خود عدول کرده است  اگرچه جز کتابی که نام برده شد هیچ گونه مانیفست مشخصی به دست نداده است وآن را کار جوانان دانست اما همین شاعر در شعرآنجا که سازندگی داشته از نظر ما پنهان نمانده اگر چه حجم غریبی از آثار ایشان حرف است ترکیبی از حرف با نشانه شناسی و سوءاستفاده از سانتی مانتالیزم زبانی.

 اما موفقیت ایشان در راه دریافت یک شناسنامه ی مشخص درزبان بود ،آنچنان که بوی زبان ایشان در پیدا و پنهان شعر دهه ی هفتاد کاملا روشن است.

همچنین توضیح وامداران شعر حجم اعم از یدالله رویایی ، هوشنگ چالنگی نسبت به مانیفست شعر حجم تا شعر اینان روشن نیست و این در مورد شعر تجسمی یا پلاستیک با شاعران این جریان نیز صادق است این جریانات به دلیل ایجاد تنگنا در عرصه ی زبان تاکید بر جنس تصویر  راهی سخت غیر قابل پیمودن را رغم زدند ما تکرار می کنیم شخصی بودن فرایند های زبانی در گونا گونی آن و همچنین به رسمیت شناختن فرهنگ اختلاف نه فرهنگ اختناق در زبان ودیگر عوامل پدید آورنده راه برون رفت است سهل ممتنع را در شاملو دیده ایم و سنگین ترین تخیل را در شاعران به ظاهر ساده گو نیز به کرات دیده ایم .

ما معتقدیم هر شاعر بزرگی از گونه های مختلف زبانی به شکلی یک دست شده  در راه خلق ارگانیزم های تصویری دال بر وجود شکل بهره برده است امر وجود شکل به لحاظ وجود روابط دقیق در مرکزیت ها نصبت به هم است ،هر سطر به تنهایی دیالوگ در شعر است و محصول نیاز فطری به ساختمانی که در نهایت قاعده مندی در شعر را رغم می زند حضور این نظم یا قاعده در نهایت برایند شعر دیالوگ است به اعتباری دیگر حضور این قاعده ونظم که محصول نبوغ ذاتی شاعر است ویژگیهای شعر دیالوگ را رغم می زند بگذارید ایرانی تر حرف بزنیم در تفاوت های سبک عراقی با سبک هندی وبرایند این تفاوت ها باسبک خراسانی شیوه ی ذهن ما نیست ما می آموزیم چرا که درک این تفاوت ها آموزگار ما هستند لذا با حضور در جهان تفاوت ها ناخودآگاه دست به قضاوت زده ایم محصول هر نوع قضاوتی  به صدور حکم منتهی می شود وراه را بر تمرین می بندد میدان مسابقه را می گشاید.

ظرفیت های موجود در انواع این سبک ها مبانی و اصولی اولیه را بر ما در می گشاید که گاه ضد ونقیض و متفاوت هستند ما هیچ کدام را رد نمی کنیم در پی درک مبانی شعر هستیم خواه شعربیدل باشد خواه شعرحافظ خواه شاهنامه ی فردسی ، گفتیم که راهبرد کلی ما بر پایه ی درک اصول اولیه و مبانی شعر است انتخاب در این سبک ها وتفاوت ها را برای مخاطب محفوظ می دانیم ما زبان را امری ثانویه در کار شاعر قلمداد کردیم نقطه ی تمایز و معتقدیم شاعران بزرگ در روبنا اعم از زبان از کثرت گونه های زبانی  فاکتور برداری کرده و این کثرت گرایی در زبان را شیوه ی موجود در کار شاعران بزرگ  دیده ایم  چه شاعرانی که در تئوری پیشاروی شعر خود ایسم یا مانیفست دارند چه آنان که با تقصیم بندی ها موافق نیستند ما نیز با تقصیم بندی ها مخالفیم اما آن را الزامی می دانیم ما برآنیم تا با تئوریزه کردن شعر به گواه خود نه به صدور مانیفست بلکه به مسیری برای بطلان بر کوه و نیل به بلندی جهت دست یازیدن به نقطه ای برای پرواز ورهایی ختم به خیر شویم لذا پرداختن به شیوه های موجود در تقسیم ها وباز تقسیم ها را نیازی فطری قلمداد کرده ایم تا شناسنامه ی کار افراد را درک کنیم ما معتقدیم هر شاعری بازتاب مسیری ست که پشت سر گذاشته است ، با احترام گذاشتن به مسیر افراد و درک آن را به جهان آنان می یابیم یعنی آنکه حرف ما رعایت کردن است .

 رعایت اول

 شعر دیالوگ آمده است مارا از پراکنده گویی در ژرفا و مفاهیم هستی شناختی شعر برحذر دارد حال این مفاهیم چه برایند درک سبک خراسانی باشد و ملتهب از آن اخوان را رغم بزند خواه شیوه ی درک شعر در اسپانیا و ....تا ادغام این ذهن جهانی شده با ادبیات قرن چهارم و محصول پذیری زبان در نثر تا ادغام آن با کلام حافظ که بخواهد "شاملو"ای را سرامد کند

 رعایت دوم

جنس خواب های افراد با هم متفاوت است اما در نهایت شیوه ی تعبیر همهی این خوابها یکی ست ، افراد به طبع ویژگی های فطری خود به ملاقات رویا می روند یا رویا می بینند  ما با خواب آوری شعر موافقیم ما با رویا آوری شعر موافقیم یعنی به حال ما تفاوت نمی کند زبان در شعر زبان کدام است زبان کابوس است ، هزیان گوی ملتهب از مرگ باشد ،پیچیده گویی در زبان ، پارتیناژ زبان ، سقوط آزاد و اسکی در زبان یا ساده گویی محض و سطح هایی از شعر در نثر باشد ما معتقدیم زبان امری ثانویه است و در حدود اختیارات فردی شاعر ما به حدود  و حیطه ی خصوصی افراد اعم از جهانبینی و زبان احترام می گذاریم و به این حریم خصوصی ورود نمی کنیم تنها نظم پذیری در مفاهیم زیر بنایی شعر مورد نظر ماست که برایند این نظم پذیری در مبانی شعر منتهی به ساختن است و صفر حرف زدن را هنر نمی دانیم بازگشت به ذات هنر تا بحث های پی آمده وبعد حالا شعر کدام است

رعایت سوم

 ما معتقدیم شعر قاضی القضات نمی خواهد صرف نظر از هر پدر خوانده ای در شعر اصول ومبانی در ذات هنر یکی ست یعنی آنکه ما با تکرار وتمرین مفاهیم بنیادین در هنر شعر راه را برای خلاقیت باز می گذاریم ما پیامد هرگونه بی نظمی را نوعی نظم قلمداد می کنیم و جستار در زیبایی شناختی در حیطه های متفاوت اعم از زبان ، فرم و ساختار را شکلی توصیف نا پذیر از نظم می پنداریم یعنی آنکه هر بی نظمی میتواند خود نظم باشد و هر نظمی محکوم و معطوف به بی نظمی باشد با این ذهنیت جا برای همه هست .

رعایت چهارم

حرف ما در نهایت ساده است وبه همان میزان دشوار معتقدیم تنها راه برون رفت از تنگنای زبان پذیرش گونه گونگی آن در عرصه های متفاوت و حتی ضد و نقض ، پذیرفتن لهجه ی خود در بومی ترین شکل آن ، پذیرفتن نشانه شناسی در خواب و رویا و برایند آن ،درک و دریافت شخصی از طبیعت خود در صدا و لهجه و رعایت زبان در گونه گونگی آن .

رعایت پنجم

 ما معتقدیم فرم در ذات هر شعر مختص به همان شعر است در ساده ترین نوع آن تدوین نقطه های ثقل ، نقطه های مرکزیت (مرکزیت شناسی و مرکزیت خوانی شعر )نسبت به هم بدست می آید یعنی درک دیالوگ در شعر در سطر به سطر و ایجاد کشش سطرها نسبت به هم در راه خلق یک تصویر کلی خواه  فیلمی کوتاه باشد خواه استفاده ی میکروسکوپی از قصه

رعایت ششم

"تعریف را باید تعریف کرد شناخت را باید شناخت"ما از راه حذف شخصیت ها به شعر می رسیم از راه حذف سطوح اولیه اعم از زبان و مکث در شعر سعی در راه بردن به جهان درونی شعر می بریم هر شعر فاقد جهان درونی مورد نظر ما نیست، یافتن این جهان مبتنی بر خلق نظامی از رابطه ها ،چرخه ی حیات کلمات در یک شعر هدف ماست .کردار ،پندار و گفتار یک شعر یعنی حضور یک فنداسیون درونی شده در یک شعر ، به تعبیری دیگر مهندسی کردن کلمات در شعر برای نیل به دست یازیدن به یک نقشه ی راه در شعر قاعده ی کلی ماست خواه ساختار در شعر قلمداد شود خواه در اصطلاح سازی زیر پرچمی دیگر قرار گیرد .برای ما مهم نیست تعریف هر فرد از فرم ، ساختار ، و زبان چیست برای ما مهم این است که شعر برایند حضور عینی این مشخصه ها از راه درک و دریافت شخصی باشد و کار ما تئوریزه کردن مجموعه ی شناخت های خود می باشد  ما فقط از راه در میان گذاشتن درک  ودریافت های شخصی خود با یکدیگر از جهان ناشناخته های شعر با ابزار خلاقیت به شعر فرا خور هدف منتهی می شویم

 

                                                                     علی مردانی و روح الله احمدی

 

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
این سایت جهت معرفی شعر دیالوگ راه اندازی شده است شعر دیالوگ صدای ست تازه از گلوی شعر و یکی از ظرفیت هایی ست که به دنبال مطالعه دیالوگ در اشعار بزرگان از دل شعر کهن تا امروز کشف شده است تا گوشه هایی از خلع های موجود در شعر را پر کند .سالهاست که شعر دیالوگ دقدقه ی فکری ماست تنها به امید به ثمر نشستن آن وبا آغاز سال93 ودر اولین روز های سال بر آن شدیم تا در این سایت و به مرور زمان در ارتباط با شعر دیالوگ و مطالب پیرامون آن شما عزیزان را نیز از نتیجه ی زحمات چند ساله ی مان آگاه کنیم امید که مقبول افتد. علی مردانی و روح الله احمدی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • معرفی کتاب
    آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 70
  • بازدید سال : 228
  • بازدید کلی : 6,885