loading...
شعردیالوگ
روح الله احمدی بازدید : 395 چهارشنبه 05 فروردین 1394 نظرات (0)

رمان مارپله

 

 

(1)

 

انگشت نمایش کرده بودند

و می گفتند

که جان و نای بالا رفتن را ندارد

بیچاره

و می خندیدند

به مردی که از راه پله متنفر بود

سرحال و قبراق بودند

و بوی عطرهای مختلف می دادند

 

(2)

 

انگشت نمایش کرده بودند

و می گفتند

آسمانخراش هم که باشد

بالا رفتن ندارد

با ویلچر هم می شود

رفت بالای پشت بام بلند ترین ساختمان ها.

برخی به عصا تکیه داده بودند

برخی ویلچر نشین

برخی...

تنها شباهتشان

فقط همین

که بوی ویسک می دادند

و می گفتند

و می نالیدند

بیچاره ها

 

(3)

 

 

انگشت نمایش کرده بودند

مردم جهان

مردی شیک پوش را

که قبراق بود

و شاد

و بوی عطر خاصی می داد

انگشت نمایش کرده بودند

و می خندیدند

می بالیدند

به مردی که

روی هیچ پاشنه ای نمی چرخید

و  می گفتند

مردی که  از راه پله متنفر بود

آسانسور را ساخت

و می دیدند

مردی که از راه پله متنفر  بود

حالا دیگر با خیال راحت

و سرحوصله 

نشسته است

و با نوه اش

مار

پله

بازی می کند

 

 

 

نگاهی به شعر (رمان مارپله ) از منظر نقد و تحلیل ادبی ، به قلم علی مردانی

آنچه مرا در مواجه با یک شعر غافل گیر می کند سلیقه ی من است و سلیقه ی من میزان تجربه  ودانش مرا در خود  ضبط و ثبت دارد ، زندگی کردن در یک ناخود آگاه است ، محاسبه ای در من که به صدم ثانیه هم نمی رسد فقط چنگی ست که بر دل کشیده می شود .

 و اما معیارهای این محاسبه کدامند، معیار اول : ژرف خوانی شعر در راه درک دانش موجود در شعر ، معیار دوم : مطالعه ی فرم  ،  زبان ، ساختار و دیگر  اجزاء پدید آورنده آن .

آنچنان که در پی خواهم نوشت من یقین دارم که  این شعر (رمان مارپله) می تواند به عنوان یک شعر موفق یادآوری شود.

شاعران نوپا با هزیان گویی در رسیدن به یک نظام پیچیده از شعر تلاش می کنند و این هزیان گویی نتیجه ی عدم درک از فرم پیچیده است، این عدم درک نتیجه ی برخورد سطحی با شعر است یعنی اینکه چگونه می توان درک کرد که مثلن فروغ  فرخزاد در شعر از چند فرم مجزا  اما در هم تنیده استفاده کرده است که در نتیجه یک نظام پیچیده ی درونی را خلق می کند، درک این نظام درونی به لحاظ شکل  ، درک فرم است ، شما در هنر هر پیام مثبت اما فاقد فرم را بی ارزش خواهید دید حال آنکه فرم که باشد خواه ناخواه پیام هم داده شده است.

شعر (رمان مارپله) شعری فرم گراست به لحاظ تجربه ی غنی فرم در آن ، اسم شعر یک دانش را در خود خلق کرده است ، یعنی آنکه رمان می تواند به عنوان فرم شعر عمل کند ، در هم کنش اشیاء و انسانها با قهرمان شعر که آن مرد مخترع آسانسور است . تحلیل ما از مردی که  آسانسور را می سازد(مبتنی بر شعر) به لحاظ فرم ارزشمند است ، چه در مواجهه با اشیاء و انسانها و روابط موجود آنها .

شعر  از اپیزود بندی استفاده می کند که فرم بیرونی شعر را رغم می زند شما می توانید دها بلکه صدها شعر  با این طرز تلقی از فرم به لحاظ نوشتاری برخورد کنید حال آنکه چیزی که این شعر را نجات داده  درونی کردن فرم  به لحاظ ترسم یک شکل درونی در شعر می باشد که / انگشت نمایش کرده بودند/ به عنوان سطر مرکزی شعر تلقی می شود  واین سطر مرکزی در اپیزودهای مختلف مفاهیم مختلف به دست  میدهد ، یعنی مرد  در اپیزود اول انگشت نما می شود تا مورد تمسخر واقعه گردد  و  در اپیزود  دوم انگشت نما میشود اما به عنوان یک متفاوت خواه و در نهایت یک مخترع جهانی ، یعنی روایتی متفاوت حول مردی انگشت نما  اما این کجا و آن کجا.

راه پله ، بوی عطرهای مختلف ، در اپیزود اول

آسمان خراش ، ویلچر، عصا، بوی ویسک ، در اپیزود دوم

بوی عطر خاص دادن ، روی هیچ پاشنه ای نچرخیدن،راه پله ،آسانسور، مارپله ، در اپیزود سوم

این کلمات قید شده فارغ از اینکه از نظر المان شناسی در شعر ارزشمندند و فارغ از اینکه از نظر زیبایی شناسی  سبب ژرفا در زبان هستند ، تصویر کلی شعر را نیز رغم زده اند ، همه به عنوان مرکزیت های ثانوی در خدمت مرکزیت اصلی واقع شده اند، شعر دو مرکزیت اصلی دارد یکی واژ ه ی  (مرد ) ویکی  سطر (انگشت نمایش کرده بودند) و همچنین شعر از فرایند تز ، آنتی تز، وسنتز  نیز به خوبی بهره برده است. لذا در مجزا کردن اشکال موجود در شعر با درک درهم کنش و واکنش این اشکال نسبت به هم فرمی پیچیده را رغم می زند، و به لحاظ سازکار موجود در خود چه در خوانش فرمیک آن و درک کلید واژه ها یا المان شناسی شعر تصویری کلی را بر مخاطب عیان می کند ، از مهمترین ویژگی های این شعر داشتن تصویری کلی است ، یعنی آنکه ما بایک سازه مواجهه ایم و شعر تراشخوردگی درونی دارد ، یعنی ساخته شده و می سازد . لذا حرف نیست و صفر حرف زدن شعر نیست . چیزی نظیر یک فیلم یا استفاده ی میکروسکپی از رمان یعنی همه ی کلمات در خدمت یکدیگرند که اسم شعر  در اینجا مفهوم خود را عیان می کند که بسیار آگاهانه به عنوان یک ایده مطرح شده است .(رمان مارپله )

دانش موجود در شعر  زندگی بر اساس یک نظام از قبل طراحی شده را نمی پذیرد  و  روی هیچ پاشنه ای نچرخیدن را به عنوان پاشنه ای تازه در راه خلق جهانی تازه طرح  می کند ، در مواجهه با مردمی که بوی ویکس می دادند  و به راه پله قناعت کردند و به ویلچر و عصا دچار شدند ، این نتیجه ی عدم متفاوت خواهی است نهادینه شدن راه پله در ذهن زمانی صحیح است که در برابر آسانسور صد نشود ، آسانسور سبب تمایز است ، تمایز مردی که جهان را دگرگونه می خواست و شعر در پایان بندی خود هوشمندانه عمل می کند ، مرد با نوه اش مارپله بازی می کند  ترجمه از جهانی که می تواند خوانش های اجتمایی  را نیز رغم بزند ، جهانی پر از نیشخند ها و مردمی که بوی ویسک میدهند .

آسانسور کلمه ای غیر فارسی است همچنان  که ویکس و ویلچر ، یعنی اختراع با همه ی فرهنگ آن از جمله اسمش به زندگی ما می آید، در فردیت آدمی مبتنی بر زندگی اجتمایی خودش چه با ذهنی ملتهب از بوی ویسک  یا سر انجامی روشن تر از ویلچر در هر حالی که باشیم قواعد بازی مارپله را خوب می فهمیم ، بر هم زدن  این قاعده ی بازی و تبعین یک آسانسور  همواره  در سرشت آدمی و در رویای آدمی است .

این شعر به لحاظ عمق به لایه های زیرین رسیده است زندگی در جهان تناقضات ندارد و  دارای عینیت شکلی ست   المان هایی فوق الذکر همه تازه اند و  در یک نظام متخیل سبب خلق زبانی پویا شده که دینامیک واژه التهاب در سطر  و عمق و ژرفا در شعر را رغم می زند، رمان مارپله به جزئی نگری رسیده و کلام آخر اینکه همه ی ما به بازی مارپله دچاریم حال آنکه کشف و ضبط یک آسانسور کی؟ ، کجا ؟و چه کسی ؟  آن مرد باشد در غیر این صورت ذهن بوی ویکس می دهد و هنوز در راه پله ایم . و این شعر میتواند خود آسانسوری باشد در راه درک صحیح از شعر  لذا من فکر می کنم این حرف پایانی تمام امضاء روح الله احمدی در این شعر است . و...

 

علی مردانی 16/7 /1393

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
این سایت جهت معرفی شعر دیالوگ راه اندازی شده است شعر دیالوگ صدای ست تازه از گلوی شعر و یکی از ظرفیت هایی ست که به دنبال مطالعه دیالوگ در اشعار بزرگان از دل شعر کهن تا امروز کشف شده است تا گوشه هایی از خلع های موجود در شعر را پر کند .سالهاست که شعر دیالوگ دقدقه ی فکری ماست تنها به امید به ثمر نشستن آن وبا آغاز سال93 ودر اولین روز های سال بر آن شدیم تا در این سایت و به مرور زمان در ارتباط با شعر دیالوگ و مطالب پیرامون آن شما عزیزان را نیز از نتیجه ی زحمات چند ساله ی مان آگاه کنیم امید که مقبول افتد. علی مردانی و روح الله احمدی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • معرفی کتاب
    آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 23
  • بازدید ماه : 78
  • بازدید سال : 236
  • بازدید کلی : 6,893